بدان که بحث از حقیقت و ماهیت خیر و شر، خارج از مقصود اصلی ما است با آن که تعریفهایی که از آنها در کتب حکمیّه و غیر آن کرده اند غالباً تعریف به لوازم و ملزومات و لواحق و عوارض است. و این دو، چون به حسب
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 75 هویّت از واضحات و فطریّات است؛ ایکال آن را به وجدان و فطرت، اقرب به صواب و نزدیکتر به مقصد و مقصود است. و مهم در این مقام، بیان مقصود از خیر و شر است که در این حدیث شریف، یکی را وزیر عقل و دیگری را وزیر جهل قرار داده.
پس باید دانست که مقصود، نفس خیر و شر نیست، به آن معنی که عامه می فهمند، بلکه به معنای دیگری است که پس از این، اشارۀ به آن می آید؛ زیرا که نه تناسب با وزارت و نه جُندیّت عقل دارد. پس مقصود از آن را توان گفت که حقیقت فطرت است که در آیۀ شریفه، اشارت به آن رفته، آن جا که فرماید: «فِطرَةَ الله الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا».
غایت امر آن که: خیر عبارت از فطرت مخموره است، و شر عبارت از فطرت محجوبه است.
و تفصیل این اجمال آن که: حق ـ تبارک و تعالی ـ با عنایت و رحمت خود، به ید قدرت خود، که طینت آدم اوّل را مخمّر فرمود، دو فطرت و جبلّت به آن مرحمت نمود: یکی اصلی، و دیگر تبعی، که این دو فطرت، بُراق سیر و رفرف عروج او است به سوی مقصد و مقصود اصلی. و آن دو فطرت، اصل و پایۀ جمیع فطریاتی است که در انسان مخمَّر است و دیگر فطریات، شاخه ها و اوراق آن است.
یکی از آن دو فطرت ـ که سِمَت اصلیّت دارد ـ فطرت عشق به کمال مطلق و
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 76 خیر و سعادت مطلقه است که در کانون جمیع سلسلۀ بشر، از سعید و شقی و عالم و جاهل و عالی [و] دانی، مُخمَّر و مطبوع است. و اگر در تمام سلسلۀ بشر، انسان تفحّص و گردش کند و جمیع طوایف متشتّته و اقوام متفرقه در عالم را تفتیش کند، یک نفر را نیابد که به حسب اصل جبلّت و فطرت، متوجه به کمال و عاشق خیر و سعادت نباشد.
و مقصود از فطریات، اموری است که بدین مثابه باشد و از این جهت، احکام فطرت از ابدهِ بدیهیات و از اوضح واضحات خواهد بود و اگر چیزی چنین نشد از فطریات نخواهد بود.
و دیگری از آن دو فطرت، که سِمَت فرعیّت و تابعیّت دارد، فطرت تنفُّر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است که این مُخمَّر بالعرض است، و به تبعِ آن فطرت عشق به کمال، تنفُّر از نقص نیز مطبوع و مُخمَّر در انسان است. (و ما پس از این، شرحی از این باب مذکور می داریم).
و این دو فطرت، که ذکر شد، فطرت مخمورۀ غیر محجوبه است که محکوم احکام طبیعت نشده و وجهۀ روحانیت و نورانیت آنها باقی است، و اگر فطرت متوجه به طبیعت شد و محکوم به احکام آن گردید و محجوب از روحانیت و عالم اصلی خود شد، مبدا جمیع شرور و منشا جمیع شقاوت و بدبختیهاست، که تفصیل آن بیاید.
پس مقصود از خیر ـ که وزیر عقل است و جمیع جنود عقلیه در ظلّ توجه و تصرف آن است ـ فطرت مخمورۀ متوجه به روحانیت و مقام اصلی خود است و از شر ـ که وزیر جهل و همۀ جنود جهل از طفیل آن است ـ فطرت محکومۀ طبیعت و محجوبه به احکام آن است.
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 77